کد مطلب:36538 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:203

در نقد آرا نباید به احوال درونی صاحب رای توجه کرد











در اینجا نكته ای وجود دارد كه محتاج بحث و تفصیل است: ما برای رد یا قبول سخن اشخاص به اقوالشان نظر می كنیم نه به احوال درونی شان. این شیوه ی درستی نیست كه مثلا از متكلمی بپرسیم شما این نظر را از كجا آورده اید؟ آیا دقت كافی كرده و جوانب سخن را سنجیده اید؟ آیا حب و بغضهایتان نسبت به افراد یا مكاتب، در شما تاثیر گذاشته است یا خیر؟ چنین سوالاتی در برابر نظریه ی یك نظریه پرداز نارواست. زیرا ما باید به دلایل منطقی و معرفتی او مراجعه كنیم و بس. به تعبیر دیگر، علل پیدایش یك نظر جای دلایل آن

[صفحه 52]

را نمی گیرد، علت شناسی غیر از دلیل شناسی است و ما برای نقد آرای دیگران باید دلیل شناسی كنیم نه علت شناسی. اما جایی كه پای سعادت و شقاوت عده ای در میان است، ما می توانیم به نظریه پرداز توصیه كنیم كه در اندیشه و روان خود بكاود تا ببیند كه آیا خاطر او به جانبی متمایل است یا نه؟ آیا تنها به خاطر حق طلبی نظریه ای را نقد و بررسی می كند یا اینكه مایل است آن نظریه به صورتی درآید كه هواهای او را ارضا نماید؟ این نكته مهمی است، زیرا در تاریخ تفكر بشر امیال و خواسته های درونی حتی بر محققان تاثیرات خویش را نهاده است. و كمتر كسی عقل خالص بوده است و تهی از هوسها زیسته است. كسی چون برتراند راسل، فیلسوف مشهور این عصر و یكی از واضعان منطق ریاضی جدید و از عقول نادر روزگار می گوید كه من می كوشیدم تا چیزی را بدون تحقیق نپذیرم، در دوران جوانی نزد برادرم هندسه می خواندم، برادرم به من گفت كه از یك نقطه بیرون خط فقط یك خط به موازات آن می توان رسم كرد، من پرسیدم: چرا؟ گفت چرا ندارد. اگر این را نپذیری، ما نمی توانیم جلو برویم. من صرفا برای اینكه درس را ادامه دهم، چیزی نگفتم. ولی در دل ناراحت بودم كه چرا باید آدمی در جایی چون و چرا نكند. همچنین می گوید در آثار استیوارت میل خواندم كه او با پدرش مناقشه می كرد. پدرش به او می گفت: همه چیز علتی دارد و علت العلل خداست. استیوارت میل از او می پرسید: پس علت خدا چیست؟ آنگاه راسل می گوید من از همان جا دانستم كه این سخن مستدل و محكم نیست و هیچگاه نمی توان موجودی را به منزله ی علت العلل معرفی كرد. او بعدها كتابی نوشت به نام چرا مسیحی نیستم؟ در آنجا به تفصیل دلایل بی اعتقادی خود را توضیح می دهد. عمده تكیه او در این نظر بر بی نظمیها و شرور و ظلمها و آفاتی است كه در این عالم وجود دارد. او می گوید كه روحانیان مسیحی بیایند تا من آنها را به بیمارستانهایی كه افراد ناقص الخلقه و معلول دارند، ببرم تا ببینند اینها

[صفحه 53]

چه رنجی می برند و دیگر در باب رحمت و شفقت خداوند داد سخن ندهند. راسل شكاكیت و بی اعتقادی خود را تا آخر عمر حفظ كرد و ظاهرا در این مواضعش تردید و شكی پیدا نشد. او نود و هشت سال عمر كرد و در مجلس بزرگداشت نودسالگی اش، خانمی به او گفت كه شما نه تنها مشهورترین ملحد این عصرید بلكه پیرترین ملحد نیز هستید و ممكن است امروز یا فردا به سرای دیگری بروید، اگر پس از وفات دیدید كه خدایی هست و شما را مواخذه كرد به او چه خواهید گفت؟ راسل بی درنگ پاسخ داد: به او خواهم گفت كه خدایا شواهد خیلی كم بود و من بالاخره نتوانستم بفهمم كه تو واقعا هستی یا نیستی. البته راسل برای بشریت دل می سوزاند، سفرهای بسیاری به امریكا و چین و به كشورهای دیگر كرده بود و واقعا معتقد شده بود كه شیوه های كمونیستی و سوسیالیستی چندان موفق نبوده اند و خیر و سعادتی برای بشریت به همراه نیاورده اند. او در زمینه های اخلاق زناشویی و تعلیم و تربیت آرای خاص و غیر متعارفی داشت كه در آمریكا جنجال بسیار آفرید. تعدادی از روحانیان كه متوجه اعتقادات شدیدا ضد مذهبی او بودند، علیه او اقدامات قانونی كردند و خواستار اخراج او از مدارس و دانشكده های امریكایی شدند. راسل در زمینه ی ادبیات و فلسفه برنده ی جایزه نوبل شد. حال چنین مردی كه جزو محققان عصر ماست، در میزان توصیه های حضرت امیرالمومنین (ع) چه وزنی دارد؟ امیرالمومنین (ع) توصیه كرده اند كه وقتی وارد بررسی آرا و مكاتب می شوی اولا قصدت تفهم و تعلم باشد، نه قیل و قال، داد و فریاد، افراط در خصومت و تورط در شبهات. ثانیا از صفا و خشوع دل در برابر حق اطمینان حاصل كن و هم خود را واحد نما، مبادا دلبستگی به چیزی داشته باشی كه تو را راهزنی كند و سپس به سیره و عقیده صالحان رجوع نما كه در آنجا احتمال یافتن حقیقت بسیار است. دلیلش هم این است كه انتخاب دین انتخاب بسیار مشكلی است، مثل

[صفحه 54]

انتخاب كفش، لباس، خانه یا همسر نیست. خیلی از اینها بالاتر است. زیرا در آن نوعی سرسپردگی وجود دارد. انسان باید خود را به آنچه ولایت دین خوانده می شود، بسپارد، باید تمایلات خود را مهار كند، باید پاره ای از شیوه های دلخواه را در زندگی ترك گوید. خلاصه انتخاب دین انتخاب بندگی است و بنده شدن كار آسانی نیست. انسان نیز می كوشد تا مگر این جامه ی بندگی را از تن به در آورد، زیرا عبودیت انتخاب دشواری است. و اگر به تعبیر امیرالمومنین (ع) كمترین تیرگی و بی صفایی در دل آدمی باشد، انتخاب مشكل تر خواهد شد. دانستن احوال این بزرگان می تواند به ما بگوید كه در امر هدایت و ضلالت قابل اقتدا هستند یا نه. بدون اینكه بخواهم وارد ادله ی منطقی راسل شوم و حقانیت و بطلانشان را نقد و تحلیل نمایم همین قدر به اختصار این نكته را ذكر می كنم كه خود راسل در شرح احوال خود آشكارا می نویسد كه از همسر دوست خود نیز نمی گذشته است.[1] از زندگی چنین كسی كه خود نیز بر آن شهادت داده است، باید عبرت گرفت. برای چنین افرادی تحقیق درباره دیانتی كه جلوی هواهای نفسانی شان را می گیرد، دشوار خواهد بود. زیرا انسان یك ماشین و یا یك موتور منطقی محض نیست كه بتواند صد در صد بدون دخالت عوامل دیگر موشكافیهای عقلانی، له و علیه نظریه ای بكند. آن هم در چنین مسائل دشواری كه با تمایلات آدمی سر و كار نزدیك دارد.


صفحه 52، 53، 54.








    1. علاوه بر اتوبیوگرافی راسل، نیز نگاه كنید به كتابی كه دختر برتراند راسل نوشته است تحت عنوان:

      My Father Bertrand Russell by Katharine tait

      و نیز مقاله موریس كرنستون تحت عنوان: تصویر كامل راسل. كه در آن می آورد:

      ... درباره تی. اس. الیوت مسلما راسل احساس گناه می كرد چون همسر اول الیوت را اغفال كرده و به رنجهای آن زن افزوده بود... (مجله نگاه نو، شماره 30، آبان 1375).